میروم
دیگراز این شهر میخــواهم سفــر کنــم…
چمــدانم را بسته ام…
اگر خـــدا بخواهــد امــروز میـــروم…
نشسته ام منتظر قطـــار…
اما نه در ایستـــگاه…
روی ریل قطــار
نظرات شما عزیزان:
مقصدم کجاست ...کجاست...
شهر ساکت است ...
سطر به سطر واژه هایم ...
تمام شهر را مبهوت خود کرده است ...
مردمی که تنها دردم را دیدند ...
و یاد خودشان افتادند ...
درد من را از هر طرف که بنویسی درد است ...
درد شما چه ... درد است ...
من از غم است که بیدارم ...
شما را نمیدانم...
شاید بی خوابی به سرتان زده است ...
امشب من برایتان میگویم تا اشک بریزید...
فردا که شهر خالی از من میشود ...
میخواهید چکار کنید ...